کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

کاردستی راکت فضا پیما

در این کاردستی ساده و جالب که با استفاده از مواد دور ریختنی ساخته می شود؛  یک موشک درست می شود. کاردستی راکت با بطری شیر بچه روش ساختن این کاردستی در زیر آموزش داده شده است.   ابتدا یک شیشه شیر خالی بچه ها و یا یک بطری پلاستیکی خالی دیگر را بشویید و بگذارید خشک شود. توجه نمایید که این بطری باید در محکمی داشته باشد. سپس داخل بطری را آب مقطر ریخته و موادی مثل قطعات فوم رنگی، پولک های ستاره شکل و اکلیل داخل آن بریزید و درب آن را محکم ببندید. در این مرحله با استفاده از مقواهای رنگی یک مخروط درست کنید و با چسب مایع به بالای آن بچسبانید. یک مقوای مستطیل شکل را دور راکت در پایین آن پیچانده و با چسب بچسبانید. حال س...
14 تير 1391

جملات تامل برانگیز در زندگی !!

    باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . .. . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دوست داشتن بهترین شکل مالکیت و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خوب گوش کردن را یاد بگیریم… گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . . ...
14 تير 1391

تامل برانگيز

 در تمام رنج هایی که می بریم صبر، اوج احترام به قوانین الهی است.  خشم مانند طوفان است، بعد از مدتی فروخواهد نشست ولی بدان که حتما شاخه هائی شکسته اند. اگر سوال بپرسی، تنها سه دقیقه نادانی، و اگر نپرسی، باقی عمرت را. خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید. پروانه که باشی هر گلی را دوست داری، اما اگر جای زنبور باشی، روی هر گلی بال نمی نشانی. تویی که مرا در سقوط می بینی تا به حال اندیشیده ای که شاید، تو خود وارونه ایستاده ای؟ آنان که می دانند رنج می برند و آنان که نمی دانند به دیگران رنج می دهند. نه اسمش عشق است، نه علاقه، نه حتی عادت، حماقت محض است د...
14 تير 1391

تامل برانگيز!

چه داروی تلخی است وفاداری به خائن، صداقت با دروغگو، و مهربانی با سنگدل ... یادمان باشد که: آن هنگام که از دست دادن عادت می شود به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست ... زیباترین عکسها در اتاقهای تاریک ظاهر می ‏شوند؛ پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی، بدان که خدا میخواهد تصویری زیبا از تو بسازد. در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ... برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است. عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری! بعد از چند روز به دوستی...
14 تير 1391

داستان مداد

  پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید . - اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام . - بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی . صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد ک...
13 تير 1391

ماجرای واقعی یک تصمیم

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرشلودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترعدینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترین سلاح بشری مرد!" آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟ سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود.
13 تير 1391

ماجرای جراح و تعمیرکار

روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد! تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد... سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟! جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!
13 تير 1391

داستان مرد و پسر بچه !

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را... به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: «احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!»
13 تير 1391

داستان زن بی وفا

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با...
13 تير 1391

زيبا بودن همون عشقه

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است. اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است. عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند:… فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟  دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما همسر کنونی‌ام...
13 تير 1391